الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم!!!!
سلام به تمام دوستان اهل کیبرد...
سرنوشتی مبهم
سرگذشتی مرموز
سرنوشت من
سرگذشت از اوست
ولی هزار افسوس
اخ هزار افسوس
که سر نوشت من
سرگذشت اوست
دهقان پیر با ناله گفت: ارباب !اخر درد من یکی دو تا نیست با وجود این همه بدبختی نمی دانم دیگر خدا چرا با من لجکرده و چشم تنها دخترم را چپ افریده است؟!
دخترم همه چیز را چپ می بیند.
ارباب پرخاش کرد که بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی!
مگر کور بودی ندیدی که چشم دختر منم چپ است.
گفت چرا ارباب دیدم... اما .. چیزی که هست دختر شما همه ی این خوشبختی ها را دو تا میبیند… ولی دختر من این همه بدبختی ها را…
خوب بچه ها همیشه خوشبخت باشین ونخواین که چشماتون خدایی نکرده چپ بشه تا این خوشبختیهارو دوتا ببینین.
امروزم یکی از روزهای خدا بود که به خوبی و خوشی تموم شد..... من به خیلی از وبلاگها سر زدم خیلی مطلب ها بود که خوندم یه چیزایی یاد گرفتم ویه چیزایی هم گفتم این باعث بسی امیدواریست که
ادم این خیل عظیم رو میبینه.. من هر چند مقابل عظمت وبلاگها بس ناچیز و خوارم! اما من..:
گمنامی گم شده را بیشتر از شهرت گم شده دوست دارم.
با ارزوی موفقیت برای تمام شما
