سلامی چو چوگان بازی در هوای گرم روستاهای کویری و بوی خوب کاکتوس...
ببینید که چقدر فقیریم همیشه به مسائل با دید بچه ها نگاه کنید شاید یه کم موثر باشه...
روزی یک مرد
ثروتمند پسر بچه کوچکش را به یک
ده برد تا به او نشان بدهد مردمی که در انجا زندگی میکنند چقدر
فقیر هستند.
انها یک روز و یک شب رو در خانه
محقر یک
روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید :
نظرت در مورد مسافرتمان چی بود؟پسر پاسخ داد:عالی بود پدر!
پدر پرسید:ایا به زندگی انها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد :فکر میکنم!
پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و به ارامی گفت:فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و انها ۴ تا.ما در حیاطمان فانوس های تزئینی داریمو انها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود میشودام باغ های انها بی انتهاست!
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند امده بود.
پسر اضافه کرد:متشکرم پدر که به من شان دادی ما واقا چقدر فقیر هستیم!
بیائید به مسائل دورو برمون با دید باز تری نگاه کنیم...
با بزرگان:
حقیقت را با بی طرفی مطلق و با روحی ازاد از هرگونه تعصب جستجو کنید. (
دکارت)
یه اندرز:
همیشه خودترو جای دیگران بگذار اگر حس میکنی چیزی ناراحتت میکنه احتمالا دیگران رو هم ازار میده.
موفق و پیروز باشید مثل امروز و دیروز باشید...
تا بعد...